با برکه رفته بودیم بیرون که مثلاً ماشین
بازی کند و پشت فرمان بنشیند. این وسط در را هم باز میکرد و توی کوچه هم بدو بدو میکرد که دو نفر با سگ آمدند. یکی را بسته بودند و یکی باز بود. سگهای بزرگی بودند. من گفتم: سگها کاری ندارند؟ صاحبش گفت این یکی کوچکه، اون یکی هم فقط افغانیها رو میگیره. رفتند و توی سایه ایستادند که برکه دوباره از ماشین پیاده شد که برود سمت پدرم. سگه پرید سمت برکه و تا من برسم بهش تنه زد به برکه و پرتش کرد زمین و من آمدم بغلش کردم که آن یکی هم وحشی شد. پای بچه زخم شد و زهرهاش هم ترکید. کار ندارم، سگ خوب است یا بد است اما سگبازی قطعا بد است و اینکه فکر میکنیم حق داریم هر جا این حیوان را بکشیم و ببریم و به بچه و بزرگ بپرد و این را از حقوق حتمی خودمان میدانیم احمقانه است. سگ بازی شد کار؟ هر کاری غرب کرد، بکنیم توی فرهنگ و این را آش و لاش کنیم با هزار چاله و چله بندازیمش کنار جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : changizia بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 6 ارديبهشت 1402 ساعت: 13:30